عرفان ساي بابا
عرفان ساي بابا
پرسش:
لطفا در مورد شخصيت ساتيا ساي بابا و عقايد و سخنان او توضيح دهيد و درستي يا نادرستي عقايد او را از نظر دين و عرفان اسلامي مشخص کنيد؟
از اين که سوال خود را با ما در ميان گذاشته ايد از شما متشکريم و اميدواريم از عرفان ناب که از قرآن و بيانات چهارده معصوم – صلوات الله عليهم اجمعين- تنها سرچشمه مي گيرد سيراب شويد.
براي پاسخ به سوال پرسشگر گرامي لازم است، در ابتدا پيرامون عرفان هاي نوظهور مطالبي را بيان کنيم و بعد به کنکاش ديدگاه ساي بابا بپردازيم.
«چيستي جنبشهاي نوظهور معنوي»
معمولاً اين طور گفته ميشود که ما در عصر بازگشت انسان به معنويت يا بازگشت معنويت به زندگي بشر بسر ميبريم، اما نگاهي به روند شتابزده و گستردة معنويتگرايي که چند دهه بيش از عمر آن نميگذرد، به وضوح نشان ميدهد که با پديدة انفجار معنويت روبرو هستيم.
انسان مدرن که به سختي دور از معنويات نگه داشته ميشد و در تمدني زندگي ميکرد که غير از جهان و زندگي مادي براي چيز ديگري ارزش قائل نبود، حريص و عجول و عنان گسيخته به معنويات روي آورده و همانند مردماني که در قحطي بسر ميبرند و انبار ناني يافتهاند، سنتهاي کهن عرفاني و معنوي را برگرفته و هر کس تکه يا تکههايي از مکاتب مختلف را چنگ زده و ميکوشد روح تشنة خود را با آن سيراب کند.
ميلتون پرکارترين محقق در حوزة جامعهشناسي اديان نوپديد مينويسد که بيش از دو هزار فرقة معنويتگرا در آمريکا و بيش از دوهزار جريان معنويتجويي در اروپاست و در صد کمي از آنها مشترک اند. در حقيقت با گذشت حدود چهل سال حدود چهار هزار مکتب و فرقة عرفاني و معنوي در جهان غرب شکل گرفته است.
اين جريانهاي معنويت گرا طيف بسيار متنوعي را شامل ميشوند که از عرفان اديان ابراهيمي تا استفاده از مواد مخدر و روابط آزاد جنسي را در بر ميگيرد. در واقع هر چيزي که به نوعي فرصت فراروي از چارچوبهاي جامعة مدرن و روگرداني از هنجارهاي تمدن مادي و سرمايهداري را فراهم کند معنويت شناخته ميشود.
> در اين شرايط معنويت هر آن چيزي است که براي اعراض از زندگي مادي و تمدن غالب و ارزشها و هنجارهاي سرمايهداري فرصتي فراهم سازد. ماديت براي انسان معاصر همين مدل يکنواخت زندگي غربي و ارزشها و اهداف زندگي روزمره است و به هر نحو که بتوان از اين چهار چوب بيرون زد و نفسي کشيد، صورتي از معنويت ايجاد شده است. معنويت در فرهنگ امروز انسان مدرن يا پست مدرن هر گونه فراروي، روگرداني و نه گفتن به معيارها و هنجارهاي زندگي مادي مدرن است.
«ساي بابا کيست»
يکي از گروه هاي عرفاني در هند موسوم به«ساي بابا»است. بنيان گذار اين نحله شخصي است به نام«باگوان شري ساي بابا» و نام ديگر او« يا سو آمي ساتيا ساي بابا». وي در سال 1926ميلادي در يکي از ايالت هاي هندوستان به دنيا آمد. ساي بابا در سن چهارده سالگي، مدعي شد از سوي خداوند براي هدايت همه ي آدميان برگزيده شده است. وي دين خود را حاکم بر همه ي اديان و ناظر به همه ي آنها دانست. در عين حال، مدعي شد، اعتقاد به پيام او با گرايش به اديان رايج منافاتي ندارد. به همين دليل مي گفت:« من روحاني هيچ يک از اديان نيستم. براي تبليغ هيچ ديني نيز نيامده ام.
من آمده ام که هندو، هندوي بهتري، مسلمان، مسلمان بهتري و مسيحي، مسيحي بهتري باشد». وي معجزه ي خود را صرفاً ايجاد تحول در درون انسان ها دانست و اصول دعوت خود را بر پايه پنج ارزش انساني« حقيقت، پرهيزگاري، صلح و آرامش، عشق و در آخر پرهيز از خشونت» بنا نهاد. وي اعصاره ي همه اديان را در اين پنج حقيقت مي داند. ساي بابا راه هاي به سوي خدا را متکثر مي داند، اما مقصد همه را واحد.
ساي بابا به پيروان خود تأکيد مي کند که مراقبه هاي روزانه داشته باشند و نام هاي خداوند را به طور روزانه بخوانند. ساي بابا براي دعوت خود معبد بزرگي به نام پراشانتي نيلايام به معناي آشيانه ي صلح برين، تأسيس کرده است. در مبعد او به مناسبت اعياد همه ي اديان، مراسم بر گذار مي شود. در اعيادي هم چون کريسمس، عيد فطر، عيد نوروز، سال نوي چينيان و اعياد هندو ها مراسمي به همين مناسبت ها در معبد او بر گزار مي گردد. ساي بابا به تناسخ و قانون کارما معتقد است و بر اين اساس پيش گوي کرده است که در سن 96سالگي اين جسم خود را ترک خواهد کرد و هشت سال بعد روح او در جسمي ديگر در شهر ميسور به بدن فردي ديگر منتقل خواهد شد.[2]
«تناسخ و کارما»
تناسخ از ويژگي هاي مشهور اديان وآين هاي هندي است. ساي بابا نيز اين مسئله را جايگزين معاد نموده است. مدعاي معتقدان به تناسخ اين است که روح انسان به هنگام مرگ، يک سلسله ي توالد را سپري مي کند و به صورت متوالي از علمي به عالم ديگر در مي آيد. بار ديگر به هنگام مرگ، به پيکري ديگر منتقل مي شود و اين چرخه تا بي نهايت ممکن است تداوم داشته يابد. البته انتقال ارواح از جسمي به جسمي ديگر لزوماً در يک سطح نيست. مثلاً گاهي در قالب نباتات و درختان و زماني به شکل حيوانات نمودار شود.[3]
کرمه يا کارما که بر اساس آن کيفيت و چگونگي توالد ثانوي و علت انتقال روح يک فرد به جسدي ديگر را توضيح مي دهد. قانون کرمه در حقيقت همان نظام علّي و معلولي است که مورد قبول ما نيز است؛ اما سخن در اين است که اينان گمان مي کنند حيات بعدي در همين دنيا و در تولدي مجدد در قالب موجود ديگر است.[4]
«بررسي تناسخ و کارما»
معتقدان به تناسخ، که طيف وسيعي از مکاتب و آيين هاي سنتي معنوي را شامل مي شود، درباره ي مدت و زمان چرخه ي تناسخ اختلاف نظر دارند؛ برخي آن را سي هزار سال مي دانند و گروهي ديگر مي گويند ممکن است تا ميليون ها سال طول بکشد.[5]
در نقد اين ديدگاه اشکالات فراواني وجود دارد، که به چند نمونه بسنده مي کنيم: هر نفسي در اين عالم، با توجه به کارهايي که انجام مي دهد، از قوه بودن خارج و فعليت مي رسد و هرگز امکان ندارد چنين نفسي بار ديگر به درجه ي قوه ي محض نزول کند و به بدني تعلق بگيرد که در حالت جنيني و قوه ي محض است. همان طور که بدن حيوان بعد از کامل شدن امکان ندارد به حالت نطفگي باز گردد.[6]
«ساي بابا و تبليغ کثرت گرايي عرفاني»
در آيين ساي بابا کثرت گرايي عرفاني تبليغ مي شود. وي تصريح مي کند که همه ي اديان حق اند و هيچ تفاوتي با يک ديگر ندارند، هر چند دين خود ساخته ي خويش را کامل ترين آنها مي داند و آن را به منزله ي صد مي داند که چون کسي آن را داشته باشد، حقيقت همه ي اديان ديگر را که همگي از صد کمتر هستند، خواهد داشت. وي مي گويد: تمامي اديان به سوي يک هدف رهنمون مي شوند و تمامي انسان ها برادران يک ديگرند.[7] همه مذاهب تنها به يک خدا تعلق دارند و به سوي يک مقصد رهنمون تان مي سازند، اديان در اصل هيچ تفاوتي با يکديگر ندارند.[8]
«تضاد»
بايد اين نکته را مورد توجه قرار داد که بسياري از مدعيان کثرت گرايي عرفاني، هر چند در لفظ چنين ادعاي را دارند، اما در عمل به اين باور خود پايبند نيستند. اغلب اينان تنها راه نجات را پيروي از مرام و مسلک ادعايي خود مي دانند. ادعاي درستي اديان ديگر براي پيروان خود از سوي امثال ساي بابا ادعايي ظاهري و صرفاً به منظور تبليغ و جذب افراد بيشتر است و الا آنان به خوبي مي دانند کسي که به تعاليم اسلام پايبند باشد، هرگز نمي تواند به تعاليم و آموزه هاي آنان تن دهد. به همين دليل به پيروان خود اجازه ي گرايش به اسلام يا اديان ديگر را نمي دهند.
آنها تأکيد مي کنند براي آن که تعاليم آنان بتواند اثر گذار باشد، افراد بايد دست از همه ي باورهاي ذهني و دروني پيشين خود بردارند. آيا اين معنايي جز انحصار گرايي و انکار کثرت گرايي دارد؟[9] به راستي چگونه همه ي اديان حقاً در صورتي که اعتقاد يک دين با دين ديگر در تضاد است؟!!
«جادو»
يکي از شاخصهاي عرفانهاي جديد استفاده از نيروهاي جادويي و سحرآميز است. که البته در زندگي يک نواخت و ماشيني و به دور از معنويت انسان معاصر ميتواند تنوع جالبي را ايجاد کند و به جذب افراد زيادي منجر شود. به خصوص در مواردي که يک مدعي رهبر فرقه يي معنوي توانايي خود را به خداوند نسبت بدهد، در اين صورت کارهاي جادويي به جاي کرامات معنوي اولياء خدا ارائه ميشود و روي مردم تأثير بيشتري ميگذارد.
سحر و جادو از زمان حضرت سليمان- عليه السلام- در بين مردم رواج يافت. گروهي از مردم با افرادي از جن که در تسخير حضرت سليمان - عليه السلام- بودند، ارتباط برقرار کرده و با کفر ورزيدن به قدرت خداوند، سحر و جادو را از اجنه آموختند و از تعاليم آن پيروي کردند. «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلي مُلْک سُلَيمانَ وَ ما کفَرَ سُلَيمانُ وَ لکنَّ الشَّياطينَ کفَرُوا يعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ»[10]
پس از آن سحر و جادو در زندگي مردم مشکلاتي را ايجاد کرد و خداوند با فرستادن دو فرشته در بابل راههاي باطل کردن سحر را به مردم آموخت ولي مردم از آن دو چيزهايي را فرا گرفتند که برايشان فايدهاي نداشت.
بسياري از مردم گمان مي کنند کارهاي خارق العاده نشانه ي حقانيت يک مکتب مي تواند باشد. مدعيان و سود جويان نيز از همين سادگي مردم استفاده کرده و با قدرت هاي که به دست مي آورند سعي مي کنند با انجام کارهايي که از توان عموم مردم خارج است و يا پيشگويي ها و پيش بيني هايي درباره ي حوادث روز مره، چنين جلوه دهند که همه ي سخنان آنان حق است و مهر تأييد الهي دارد.[11]
هرگز نمي توان انجام کارهاي خارق العاده را نشانه ي حقانيت و درستي راه و روش يک عارف دانست. هر چند برخي از کارهاي خارق العاده در اثر توانمندي ها و استعدادهاي خداداي است؛ اما بسياري از آنها معلول رياضت ها و تمرين روحي و گاهي شيطاني است. توضيح اين که، روح انساني داراي قدرتي خارق العاده و شگفت انگيز است. هر انساني اگر بتواند غرايز حيواني را سر کوب نمايد، مي توان از قدرت خارق العاده ي روح خود استفده کند. سنت الهي در اين عالم به اين صورت است که هر کس به هر ميزان و به هر انگيزه اي که تلاش کند، از حاصل تلاش خود بهره مي برد. البته گاهي توانايي و قدرت شيطاني است و از راه ارتکاب بدترين خبائث بدست مي آيد.
کارهاي خارق العاده ي ارزش دارد که در سايه ي عمل به دستورات الهي به دست آمده باشند، هر چند هيچ عارف حقيقي عملي را براي دستيابي به کارهاي خارق العاده انجام نمي دهد، زيرا عرفان حقيقي چيزي جز معرفت و تقرب به خدا نيست. وقتي که عده اي نزد با يزيد بسطامي بر خي از کرامت او را در نزد خود او بازگو کردند، بايزيد سخن حکيمانه اي بيان کرد: «گفتند: بر سر آب مي روي؟
گفت: چوب پاره ي بر آب برود. گفتند: در هوا مي پري؟ گفت: پندگان در هوا مي پرند. گفتند: به شبي به کعبه مي روي؟ گفت: جادوي در شبي از هند به دماوند مي رود. گفتند: پس کار مردان چيست؟ گفت: آن که دل در کس نبندد جز خداي».[12]
آيا نبايد با رشد فکري و عقلي بشر نوع اعجاز نيز تغيير نمايد؟ به حق بايد اعجاز پيامبر آخرين از سنخ سخن باشد، تا مردم با تأمل در آن حقيقت را در يابند و آن معجزه قرآن است وبس. هانري کربن فرانسوي مطلبي دارد به اين مضمون: ديني(قرآني) که بيشمار آياتش در مورد تفکر و تعقل است نمي تواند خرافي باشد، زيرا با تفکر انسان خوب را از بد تشخيص مي دهد.
«ساي بابا خداي خيالي»
فطرت انقياد و خضوع، انسان را وا مي دارد که در برابر منبع کمال سر تعظيم فرود آورد و به سجده و ستايش روي آورد. تجربه ي ملکوتي و فطري انسان از حضور در محضر کمال و قدرت مطلق الاهي که به ربوبيت او شهادت داده و تجربه ي خضوع و خشوع در برابر خدا اگر چه از يادش رفته باشد، شناختش در باره ي او باقي است. در اين جهان نيز انسان به طور فطري در جست و جوي حقيقتي متعالي است، تا در برابر وي خضوع کند.
براي انسان هايي که خداي حقيقي را فراموش کرده اند اين تمناي فطري تبديل پذير و از بين رفتني نيست، بلکه به صورت هاي نادرست و غير حقيقي سر بر کشيده و به طور فريبنده اي مورد عمل قرار مي گيرد. در دنيايي امروز با تمام پيشرفت هايي که انسان معاصر داشته، به علت ناتواني تشخيص و ارضاي راستين اين کشش فطري به پرستش خدايي از جنس خويش روي آورده است.
سايبابا مدعي است که خداي خالق در او حلول کرده و معجزه اش توليد انبوهي خاکستر با دستش است. وي مردم را به ستايش و پرستش خويش فرا مي خواند و فطرت هاي تشنه ي انقياد و خضوع که حقيقت را نشناخته اند، ناگزير در برابرش زانو مي زنند. او به هوادارانش اين متون و اذکار را توصيه مي کند، تا در حالت آرامش و توجه کامل در برابر او بخوانند:
خودتان را محصور من بدانيد، به من مشغول باشيد
جنون بابا را در زندگي تان خلق کنيد، باور کنيد که از اين جنون شيرين تر نيست
به عشق هم عادت کرديم، همه اين سال ها، فرم هاي مختلفي از عشق را براي شما گرفتم
مثل کودکي پرورش تان دادم، مثل پدر و مادر ي عاشق، تا رشد کنيد
من فرم برادر و خواهرتان را به خود گرفتم.....
من آمده ام تا سعادت بدهم، من آمده ام تا ببخشم
هيچ منظور ديگري از موجوديت من نيست
همه اضطراب و مشکلات خود را به من بسپاريد، و از من آرامش بگيريد بيا و مرا پيدا کن، و خودت را پيدا کن
از نزديک به من نگاه کنيد، به فراسوي فرم بدن و درون نگاه کنيد
ساي بابا خود را برهما، خداي خالق و هستي بخش مي پندارد و از مردم مي خواهد، تا او را ستايش و تعظيم کنند؛ به او عشق بورزند، تا به آرامش و عشق برسند؛ آرامش و عشقي که در ملکوت تجربه کرده اند، فطرتشان ار آن آگاه است و در اين جهان نيز به دنبال آن مي گردند. حال اين که کمال مطلقي که فطرت خواهان خشوع در پيش گاه اوست کجا و يک انسان نيازمند و محدود کجا؟[13]
«برتري عرفان اسلامي»
عرفان در هر جاي جهان يک سير دروني و شخصي است که انسان را به آگاهي برتري ميرساند؛ حتي اگر اين آگاهي و شناخت از خلأ، پوچي يا جهل باشد. سير عرفاني در هر مکتبي، هر جاي جهان و در مقاطع گوناگون تاريخ، با اعمال و باورهايي صورت ميگيرد که رسيدن به غايت سير را ميسر ميسازد.
از اين رو ميتوان مکاتب عرفاني را از جهات گوناگوني دسته بندي کرد؛از جمله بر اساس اعمال، اعتقادات و حتي از لحاظ تاريخي يا جغرافيايي. اما طبقه بندي آنها بر اساس غايت سير، عميقتر و بنيادين است؛ زيرا اين روش از توجه به اعمال و عقايد بينياز نبوده، از اين روي لازم است نگاهي جامع به هر مکتب داشته باشيم و ديگر اينکه بررسي غايت سير عرفاني در هر مکتب به معناي ارزيابي تمام دارايي و دواعي آن بوده و با يافتن معياري مناسب ميتوان در باب برتري و فروتري هر مکتب عرفاني نسبت به سايرين قضاوت کرد. هندوئيسم(انسان گرايي الاهي)، عرفان اسلام (خداگرايي انسان باور).
«عرفان هندوئيسيم»(انسانگرايي الهي)[14]
هندوئيسيم طيف گسترهاي از عقايد و آيينها را در بر ميگيرد که يافتن اصول مشترک آنها سهل نيست. اما بطورکلي چهار پايه اساسي را ميتوان در فرقههاي هندوئسيم سراغ گرفت.
الف- کارما : انسان از زندگيهاي مکرر برخوردار است به نحوي که اعمال حيات پيشين، چگونگي زندگي بعد از آن را رقم ميزند.
ب- موکشا : به معناي رهايي از رنج حاصل از پديدارهاي گذرا و متکثر هستي.
ج- اعتقاد به وجود گوهر ثابت که «پرام آتمن» ، «پوروشه» ، «جيوه» و «برهمن» ناميده ميشود.
د- آموزة ادوار جهاني : اعتقاد به باز آفرينيها و ويرانيهاي پي در پي جهان.
در نظر هندوها اين زندگي سرشار از رنج است و هرکس به آن دلبسته و فريفته شود و اعمال نادرست انجام دهد، در چرخه تناسخ گرفتار شده و با تولدهاي مجدد به دامن رنج بازميگردد.
در بخش بريهدارينکه از اوپانيشاد نوشته : «هرکس همان ميشود که عمل و رفتار کرده، نيکوکار، خوب ميشود و بدکار، بد ميشود. ولي مردم ميگويند : آدمي عبارت است از اميال، نه اعمال.
در جواب اين قوم بايد گفت : ميل آدمي تصميم به وجود ميآورد. تصميم موجب عمل ميگردد و عمل طالع آدمي را معين ميدارد. در اين باب آمده : آدمي به هر چه علاقه دارد نفس او را به سوي عمل به آن سوق ميدهد و بعد از گرفتن مکافات اعمال خود بار ديگر از آن عالم به اين عالم برميگردد. اين است عاقبت کسي که ميل و شهوت دارد.»
بنابراين انسانهاي بدکار که در پي تمايلات نفساني هستند، پس از مجازات اخروي دوباره به اين عالم برميگردند تا آزموده شوند.
غايت کوششهاي معنوي و سلوک عرفاني هندوئسيم، رهايي (موکشا) از رنج زندگي مجدد در اين جهان و تناسخ (سمساره) است.
«نقد و بررسي عرفان هندوئيسم»
دغدغه و غايت اين عرفان رهايي انسان است و اين رهايي را در گرو شناخت حقيقت نفس انسان ميداند؛ ولي به نفس انسان جنبهاي برهمايي و الهي ميدهد به نحوي که بسيار فراتر از عالم طبيعت وجود دارد و شناخت آن به رهايي و جاودانگي ميانجامد. نيروانا در هندوئسيم با معنايي که بوديسم از اين واژه ارائه ميکند بسيار متفاوت است. نيروانا در اينجا به معني فاني شدن انسان در حقيقت مطلق است که همانا نفس خود و حقيقت الوهي و خالق و منشأ هستي عالم ميباشد.
هم از اين رو ميتوان اين مکتب را انسانگرايي الهي ناميد و همين ملاحظه به جنبه الهي براي غايت سير نه تنها غايت اين عرفان را مثل بوديسم از حصار طبيعت و نيروي پنهان آن فراتر ميآورد، بلکه در عالم روشن وحدت و سرچشمه هستي و حقيقت عرصهاي را ميگشايد که به وسعت عظمت نفس انساني است.
تنها مشکل اين عرفان اتمام سير در نفس است؛ يعني وقتي سالک به فنا در حقيقت نفس رسيد همه حقايق عالم را در آتمن- برهمن کشف کرد و مجالي براي فراروي از اين مقام ندارد. اما چنانکه خواهيم ديد در عرفانهاي خداگرا، حقيقت الهي غير از انسان است و همواره انسان ميتواند به سير معنوي خود حتي پس از مرگ ادامه دهد و هيچ گاه معرفت يابي آن تمام نميشود.
«عرفان اسلامي» (خداگرايي انسان باور)[15]
اسلام آخرين ديني است که از سوي خداوند و به واسطهي نبوت حضرت محمدبن عبدالله صلي اله عليه و آله براي انسانها فرستاده شده و تعاليم الهي اين دين در قرآن کريم گرد آمده است. عارفان مسلمان معتقدند پايههاي عرفان اسلامي در قرآن بيان شده و به وسيله اهل بيت رسولالله صلياله عليهوآله به خصوص حضرت علي عليهالسلام، امام سجاد عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام و شاگردان ويژهي آنها نظير اويس قرني، کميل و ديگران تعليم داده شده و تداوم يافته است. غايت سير عرفاني در اسلام فنا و لقاء الله است.
«توحيد و فنا»
اساسي ترين آموزهي اسلام توحيد است. يعني يگانگي خداي تعالي. عرفا فهم خاصي از توحيد دارند که با عبارت وحدت وجود يا به قول سيدحيدرآملي توحيد وجودي بيان ميشود. ايشان در تعريف توحيد وجودي ميگويد: «اثبات وجود يکتاي حق واجب بالذات و نفي وجود موجودات بسيار ممکن که در واقع معدومند. به سبب گفتهي خداوند: «همه چيز هالک است غير از وجه او، همهي حکم براي اوست و به سوي او باز گردانده ميشود.» (قصص/88)
از ديدگاه عرفاني وجود عين ذات خداست؛ ذاتي که بينقص و کاستي باشد، همه کمالات را در خود دارد و چيزي بيرون از او و در دست ديگري نيست. اصل هر کمالي وجود است و هيچ کمالي بدون آن تحقق پيدا نکرده و همي بيش نخواهد بود. پس ذات منزه او عين وجود است و وجود او نامحدود است زيرا محدوديت نقص بوده و اگر محدوديت پديدآيد تعدد از آن برخاسته، شريک براي خدا پديد مي آيد و توحيد مخدوش ميگردد.
هم از اين رو حضرت علي عليهالسلام فرمود:«ومن حدّه فقد عدّه» هر که او را محدود پندارد، به شمار آورده است. بنابراين حقتعالي عين وجود نامتناهي است. با اين معناي توحيد هر موجودي که در سراي هستي پديد آمده، وجودش براي خداوند يکتا و به حکم و فرمان اوست که هرگاه چيزي را اراده کند، ميگويد باش، پس ميباشد و پديدار ميگردد و سپس وجود تجلي يافته در موجودات که به حکم او ظهور آمدهاند به سوي او باز ميگردد.
هم از اين رو فرمود: «کل شيءٍ هالک الا و جهه لَه الحکم و اليه ترجعون» همه چيز نابود است غيراز روي و نما و جلوهي او، حکم و فرمان از اوست و به سوي او باز گردانده ميشوند.» (قصص/88)
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه نوشتهاند: «همه چيز در حد خودش حقيقتي ندارد، مگر آنچه از خداوند به او رسيده و آنچه مربوط به خدا نيست، غير از توهم و سراب چيزي نيست همانند بتها که حقيقتي ندارند غير از سنگ و چوب و فلز (که اين هم از خداست)... در اينجا رويکرد دقيقتر آن است که وجه همان ذات است… و منظور اينکه تمامي موجودات غير او تعالي که ممکن هستند، اگرچه با ايجاد او موجودند اما با نظر به خودشان پوچ و نابود هستند.»
با اين معناي توحيد معلوم ميشودکه اگر گفته اند غايت عرفان اسلامي توحيد است؛ يعني مشاهدهي يگانگي خدا به طوري که وجود مطلق است و هيچ چيز غير از او و تجلياتش وجود ندارد که لازمهي اين مشاهده فنا ديدن همه چيز در حقتعالي است. چنانکه خواجهعبدالله انصاري آخرين منزل سير عرفاني را توحيد دانسته و در تعريف آن مينويسد: «اسقاط الحَدَث و اثبات القِدَم» فرو ريختن ممکنات و اثبات واجب ازلي.
«کرامت انسان»
توحيد عرفاني ميآموزد که لقاء خدا در گرو درک فنا و هلاکت همه چيز و بقاء تجلي و نام و نماي اوست. به رغم اينکه سراسر عالم جلوه الهي و مظهر اسماء و انوار خداوند يکتاست، انسان تنها پديدهاي است که تمام اسماء الهي را فرا گرفته و اين ملاک کرامت او چنان بلند مرتبه است که حتي فرشتگان الهي بايد برآستانهي انسان سجده آورند.
اين کرامت و عظمت انسان به او امکان ميدهد که همهي عالم طبيعت و بلکه عالم غيب و فرشتگان را پشت سر گذاشته و با درک فناي همهي آنها تمام اسماء خدا را در آينهي جان خود به تماشا نشيند و مملوکيت و بندگي خود را در برابر او هر چه بيشتر و کاملتر مشاهده کند.
انسان ميتواند نه تنها وجود که همه کمالات الهي را دريابد و در عين حال هيچ بودن خود و مالکيت و احاطهي الهي را بر همهي هستي و کمالات وجود دريابد. چنانکه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله در معراج بزرگ خود تا مقام بندگي و عبوديت هويت غيبي ذات حق پيش رفت و به لقب عبده مشرف گرديد.
انسان چون همهي نامهاي الهي فرا گرفته ميتواند حتي به ذات حق که منبع اين کمالات است نظر افکند و خدا را با بصيرت خداوند مشاهده کند و در عين حال فراموش نکند که اين همه کمالات براي خداست و چيزي غير او و تجلياتش نيست.
«شريعت»
راه کمال انساني و لقاء الله عمل به شريعت و اوامر الهي است. زيرا کسي که خود را بندهي خدا ميداند تنها کاري که براي خودش ميشناسد عملي به فرامين الهي است. متاسفانه از قرنها پيش فرقههاي انحرافي در عرفان و تصوف اسلامي پديد آمد که شريعت را از عرفان جدا ميکردند و تبعيت از هواي نفس را به جاي فرمانبري از حقتعالي، راه عرفان ميپنداشتند. «ومَکَروا و مکَرالله»
البته اهل عرفان راستين براي مبارزه با عارفان دروغين از همان آغاز، راه عرفان اسلامي روشن را کردند. اولين اثر بلند آوازه و گرانقدر در اين زمينه رسالهي قشيريه اثر ابوعلي حسنبن احمد عثماني است که در مقدمه کتاب آورده «بدانيد رَحِمَکم الله» که خداوند سبحان اين طايفه را گزيدگان اولياء خويش کرد... و به درجهي مشاهده رسانيد.
به آنچه تجلي کرد ايشان را از حقيقت يگانگي خويش و توفيق داد ايشان را به قيام آداب بندگي و حاضر گردانيد به مجاري احکام خداوندي» سپس بيان ميکند که روزگار ما دينداري کم مايه شده و شريعت بيحرمت گرديده و با اين حال عدهاي سست ايمان«اشارت کردند به برترين حقايق و احوال و دعوي کردند که ايشان از حد بندگي برگذشتند وبه حقيقت وصال رسيدند...»
سپس همواره عارفان راستين ميکوشيدند تا عارفان دروغين را از عرفان اسلامي دور معرفي کنند و مرز شريعت را برجسته سازند.
عمل به شريعت در گرو عشق و محبت الهي است و کسي که طالب وصول و سالک طريق الي الله است، ناگزير بايد فرمان بر او باشد. «قل اِن کنتم تحِبّونَ اله فاتَّبِعوني يحببکم الله» اي پيامبر بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي و اطاعت کنيد.(آلعمران/31)
نتيجهي عمل به شريعت و بندگي خدا نيز تقويت ايمان و ارتقا به مقام يقين است. «واعبد رَبَّکَ حتي يأتيکَ اليقين» بندگي کن پروردگارت را تا به يقين برسي. (حجر/99)
و برترين مرتبهي يقين حقاليقين است که اساتيد عرفان آن را «فنا در حق اليقين» و مشاهدي حق با بصيرت او ميدانند.
«نقد و بررسي»
عرفان اسلامي غايت خود را درک عميقترين لايههاي حقيقت توحيد که توحيد وجودي است ميداند. معرفتي که در گرو فناي فيالله و رسيدن به حقاليقين است. گامهاي نخست اين سير فاني کردن اراده در اراده و امر الهي است که به کمک شريعت امکانپذير ميگردد و اين عبوديت با ارتقاي ايمان به مقام فنا در حقاليقين مي رسد.
بنابراين عرفان اسلامي انسان را حقيقت باور ميکند و منزلت معنوي او را تا آنجا ميشناسد که ساکنان عالم غيب يعني فرشتگان بايد بر او سجده کنند. انسان با اين عظمت ميتواند فراتر از وجود خود بال گشايد و به فنا در تجليات الهي و حتي ذات احدي برسد.
عرفان اسلامي به علت اين که از آخرين و کاملترين دين آسماني برآمد و منبع اصلي آن قرآن مجيد منزه از تحريف است، برترين و شايستهترين غايت را دارد که عبارت است از شکوفايي معرفتي انسان با فنا و لقاءالله.
جهت مطالعه ي بيشتر؛
1. آفتاب و سايه ها، نگرشي بر جريان هاي نوظهور معنويت گرا، دکتر محمد تقي فعالي، نشر نجم الهدي،
2. جريان شناسي انتقادي عرفان هاي نوظهور، حميد رضا مظاهري سيف، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
3. در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان کاذب، احمد شريفي، انتشارات صهباي يقين.
4. محمد تقي مصباح يزدي، در جستجوي عرفان اسلامي، مرکز انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، تابستان 1386، قم.
www.manaviatenovin.com .
-----------------------
[1] . چيستي جنبشهاي نوظهور معنوي به نقل از سايت www.manaviatenovin.com .
[2] . در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي کاذب/ ص 73الي 75.
[3] . ر/ک /تاريخ جامع اديان/جان بي. ناس/ ترجمه ي علي اصغر حکمت/ نشر علمي فرهنگي/ نهم/1377/ص155.
[4] . در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي کاذب/ص250الي251.
[5] . همان/ص263.
[6] . همان/265.
[7] . تعليمات معنوي(6)/ص113.
[8] . همان/ص167.
[9] . در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان کاذب/ص323الي324.
[10] . بقره/102.
[11] . به نقل از سايت www.manaviatenovin.com.
[12] . در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان کاذب/ ص379الي381.
[13] . جريان شناسي انتقادي عرفان هاي نوظهور/ ص 35الي37.
[14]. همان/ص123.
[15]. همان/ص134.
2 نظر
Now I am going to do my breakfast, when having my breakfast coming over again to read additional news.
These are really impressive ideas in on the topic of blogging. You have touched some good factors here. Any way keep up wrinting.