تبلیغات

آيين شيطان پرستي

آيين شيطان پرستي

پرسش: 

سوال: شیطان پرستی آیا واقعا یک آیین دینی است یعنی خود را به عنوان دین معرفی می کند؟ لطفا در مورد نگرش رهبران این فرقه در این مورد توضیح دهید؟

به طور خلاصه باید گفت که در شیطان پرستی همه چیز به هوس طلبی و لذت خواهی انسان ختم می شود؛

> چنان که آنتوان لاوی( موسس شیطان پرستی مدرن) تصریح کرده که « شيطان پرستي دين بدن است تا روح»( انجیل شیطانی، ص 63.)
وی می گوید : « پس بايد هر کس به خود و انتخاب خود احترام گذارد و افق¬هاي جديدي پيرامون زندگي کوتاه خود بگشايد تا بيشترين لذت را ببرد».( همان ص 28)
نمادها و نیایش هایی که در این آیین به اجرا در می آید به ایده « انسان محوری» برگشت می کند. با همین نگاه به انسان است که مراسم های شیطانی با بدعت های جدید لاوی به شکل آداب خاص برگزار می شود.
لاوي در مراسم ¬هاي شيطاني و آيين پرستش شيطان به جای نمادهای مقدس، با اصالت دادن به تن و اندام آدمی، یک « انسان » را در محراب عبادت قرار می دهد و پرستش و نیایش را به سمت او انجام می دهد؛ وی با این بیان که «کسي که مراسم را انجام مي¬دهد بايد مقابل محراب باشد و سمبل بافمت بايد در سراسر مراسم رو به روي او باشد»( انجيل شيطاني ص 59) رضایت بخشی شیطان را از ایده « خود خدایی» انسان، نشان می دهد.
گفته لاوی که « مقدس¬ترين روز سال براي يک شيطان پرست، همانا روز تولد اوست. هيچ چيزي براي شيطان پرست از خودش مهم¬تر نيست»؛( همان ص 42 )یاد آور همان توهمی است که شیطان در سر پروراند و خواست تا در برابر خالقش برای خود شانی قرار دهد و در محضر خدا، لاف « خود خدایی» زند. البته این دفعه این ندا از زبان شیطان بیان نمی شود؛ بلکه شیطان تلاش می کند، این پرچم را به دست کسی دهد که باعث اخراجش از حریم ملائکه گردید؛ بلکه بتواند کینه تاریخی اش از آدم و فرزندانش را، در مسیر سقوط انسان به کار گیرد.

چيستي و چرايي عرفان کاذب 

پرسش: 

عرفان کاذب چيست و چگونه به وجود آمد؟

از اين که اين نهاد را براي پاسخ گوي خود انتخاب کرده ايد از شما متشکريم و اميدواريم پاسخ گوي مناسبي براي شما باشيم.

 در ابتدا پيرامون عرفان حقيقي و تأثير گذار در روح و جسم، آخرت و دنيا، سعادت و شقاوت مطالبي را ايراد مي کنيم، سپس در مورد عارفان هاي کاذب سخن مي گوئيم.

«عرفان»
جان شرع و جان تقوى عارف است--- معرفت محصول زهد سالف است‏
زهد اندر كاشتن كوشيدن است--- معرفت آن كشت را روييدن است‏
عرفان به شناختي که به وسيله ي شهود(ديدن) قلبي خداوند براي شخص عارف حاصل مي شود گفته مي شود. اين شهود نيز به وسيله ي رعايت تقواي الهي و رسيدگي به نفس و اصلاح آن حاصل مي شود. روي بر تافتن از اعمال طالح و روي آوردن به عمل صالح فرد را به اين جايگاه رفيع و والا مي رساند. چرا که آراستن خود به فضايل و دوري جستن از اعمال پست يا همان رذايل اخلاقي فرد را رشد مي دهد تا جاي که خداوند را با چشم دل مي تواند روئيت کند. تبين اين امر هم چنين است که با طهارت قلبي درون فرد صاف و صيقل مي يابد و اين عاملي مي شود تا خدا در آن تابش يابد.
رسيدن به اين جايگاه نيز بدون رعايت احکام الهي امکان پذير نيست. از اين رو است که از بايزيد بسطامي چنين نقل شده است:« اگر به مردي بنگريد که صاحب کرامات است، به نحوي که در هوا راه مي رود و کرامات عجيبي از او صادر مي شود، بدو فريب نخوريد تا آن که بنگريد که با امر و نهي الهي و حفظ حدود و اداي شريعت چگونه است».( الرساله القشيريه/انشارات بيدار/ص56).
در تحليل اين نکته مي توان گفت: از آنجا که ما فرودي از آسمان به زمين داشته ايم، بايد پروازي نيز به همان سو کنيم. حال در اين مسير هر طوري که به پايين آمده ايم به همان گونه بايد برگرديم تا سرگردان نشويم، و چاه را راه نپنداريم. احکام الهي ما را درست در همان سير و از همان مسير مي برد تا ما به قُرب الهي برسيم.

«سده ي اضطراب»
دوران مدرن و قرن بيستم را مي توان عصر اضطراب ناميد. 1 آلبرت شوايتزر در کتاب فلسفه ي تمدن آورده«ما امروز زير تابلوي«سقوط تمدن» زندگي مي کنيم. اين وضع بواسطه ي جنگ پديده نيامده است؛ جنگ تنها يکي از مظاهر آن وضع است. فضاي روحاني به فضاي واقعي خشکي تبديل شده است که به نوبه ي خود واکنش نشان مي دهد و از هر حيث نتايج مصيبت باري بهمراه مي آورد». 2
يکي از عوامل اضطراب را مي توان مدرنيته ناميد. مدرنيسم در تلاش بود جهان را بازسازي کند، البته به يک شرط و آن توجه نکردن به قوانين الهي. دو شاخص مدرنيسم، اومانيسم- اصالت انسان يا انسان گرايي- و سکولاريسم- فرهنگ عمدتاً دنيوي- است، که هر دو در دامن زدن به اين اضطراب موثر بودند.
اومانيسم شورشي بود بر عليه تحقيرهاي کليساي قرون وسطا. ارج نهادن به منزلت انسان (به قول آنها) در اين جهان و انکار تمايز ارزشي ميان جسم و روح، دنيا و آخرت، به اين نتيجه مي رسد که تمايلات بشري در حيات طبيعي و دنيايي ارزشمند و قابل توجه است و از همين جا بود که بذر سکولاريسم و دنياگرايي در زمين اومانيسم کاشته و روييده شد.
از طرفي همه ي انسانها به ضعف و ناتواني هاي خود واقف هستند؛ اين که به ديگران محتاجند با يک دگرگوني کوچک بيمار و بستري مي شوند و در اين دنياي تنگ همواره مجبورند در بين خواسته هاي خود دست به گزينشي بزنند و هيچ گاه نمي توانند به هر آن چه مي خواهند، دست يابند. اين ها واقعياتي است که کسي انکار نمي کند. در اين شرايط، ظرفيت شناختي و هوشياري انسان دو کارکرد مي تواند داشته باشد: يا نيروي بيکراني را ببيند و در پيوند با او بکوشد تا مشکلات را پشت سر بگذارد و ناکامي هاي ديگر را به اميد کاميابي اخروي و برخورداري از اکرام خداوند تحمل کند يا پرده اوهام را به رنج بکشد و خود را خلاص کند.
جهان مادي براي کاهش آلام خود و نگراني هاي فراواني که از ناحيه همين دنيا گرايي و مدرنيسم به وجود آمده بود و همچنين براي ارضاي احساس نياز معنوي اي که به صورت فطري در خويش احساس مي کرد به روش دوم گراييد و سعي کرد معنويتي بسازد مادي و از جنس همين دنيايي که آن را مي پرستيد. اينچنين شد که عرفان کاذب و معنويت هاي نوپديد عرض ا ندام کردند و در راه بشر بيراهه اي پديد آوردند که بيشتر از سنخ وهم بود.
معنويت هاي جديد و سکولار چون به خدا گرايي ملتزم نيست، ناگزير در بن بست اومانيسم، بهشتي موهوم و راهي خيالي براي خود پرداخته است. در اين زندگي رنج خيز دنيا بويژه دشواري ها و ناملايمات تمدن جديد، که نمي توان آن را به تنهايي تحمل کند، به تدريج به اين گمان مي رسد که همه اين عالم يک بازي موهوم است و من با توهم اين که نيروي مقاومت در برابر اين مشکلات را و گذر از آن ها را دارم، مي توانم رنج و درد خود را کاهش دهم. ولي بايد گفت که حل اين مشکل تنها با اعتقاد به خدا به عنوان منبع بيکران نور و نيرو در درون و بيرون انسان ممکن است.
تا اين جا به اين مطلب پرداختيم که چرا و چگونه عرفان هاي کاذب پديد آمدند و برخي از علت هاي آنها چه بوده است. البته با تعريفي که از عرفان ارائه داديم بهتر است اسم«جنبش هاي نوپديد ديني» براي آنها برگزينيم. چرا که در اين جريانها انسان محور همه چيز و خدا در کنار در نظر گرفته شده است.
برخي از شاخصه هاي اين فرقه ها را بيان مي کنيم؛
1.ناديدن خدا به عنوان هدف نهايي؛ آنان چنين تأکيد مي کنند خدايي که اديان الهي و حتي برخي از اديان هندي مبلغ آن هستند، اساساً وجود ندارد.(شاخصه هاي عرفان کاذب/ احمد حسين شريفي/شهاب الدين/اول/89/ص19)
2.خرد ستيزي و منطق گريزي؛ باور و اشاره به اين مطلب نيز در عرفان هاي کاذب به چشم مي خورد. آنجا که گفته اند«من صاحب هيچ نظام فلسفي نيستم... من حتي نمي دانم ديروز چه گفته ام. به اين موضوع اصلاً فکر نمي کنم»(همان/ص25)
از شاخصه هاي ديگر مي توان نفي شريعت و معاد را بر شمرد.
کتاب براي مطالعه ي بيشتر؛
عرفان حقيقي و عرفانهاي کاذب/ احمد حسين شريفي/صهباي يقين/اول/1387.
-------------
1 . ر/ک: جريان هاي بزرگ در تاريخ انديشه غربي/ فرانکلين لوفان بومر/ ترجمه دکتر بشيريه/ انتشارات باز/ سوم/85/ ص805.
2 . به نقل از همان ص804.

قدرت انجام خرق عادت و کارهاي غير عادي 

پرسش: 

براستي مرتاضان چه کار کرده اند که گاهي با يک نگاه متمرکز، موجود زنده اي را از تحرک باز مي دارند؟ چطور مي شود که بعضي از گذشته خبر مي دهند؟ جنيان را چگونه مي شود به خدمت گرفت؟ و مهمتر از همه آيا اين کارها کرامت به حساب مي آيند؟ فرق اين کارها با مکاشفه چيست؟ و در يک کلام کارهاي خارق العاده چه پيامي دارند؟

ابتدا بايد گفت که مکاشفه با کرامت تفاوت دارد.

> مکاشفه (همان خلسه است) حالتي است که در بيداري يا بين خواب و بيداري اتفاق مي افتد. در اين حالت انسان مي تواند چيزهايي را که ديگران نمي بينند مشاهده کند. اما منظور از کرامت اين است که انسان به اذن الهي بتواند کارهاي خارق العاده انجام دهد مثلاً در عالم طبيعت يا در ديگر انسان ها تصرف کند. پس در کرامت، انجام کار خارق العاده بايد مستند به اذن الهي باشد در غير اين صورت به آن کار خارق العاده، کرامت گفته نمي شود.
مراتب بالاي کرامت که به وسيله پيامبران و ائمه براي اثبات نبوت و امامت انجام مي پذيرد معجزه نام دارد. نتيجه اين که آنچه از جانب بندگان صالح خداوند بدون ادعاي خاصي به صورت کارهاي غير عادي جريان پيدا مي کند کرامت است نه معجزه.
اولين پرسشي که در اين بحث خود را مي نماياند اين است که آيا مکاشفه و کرامت اتفاق مي افتد؟ و آيا وجود آن واقعيت دارد؟ پرسش دوم اين است که اگر مکاشفه و کرامت حقيقت دارد پيام آن در مورد انجام دهنده چيست؟
جواب پرسش اول اين است که به گواهي بزرگان معرفت، اين حالات واقعيت دارد و به کرات اتفاق افتاده است. اما در جواب پرسش دوم، مطلبي بسيار اساسي و راه گشا ذکر مي شود و آن اين نکته است که- از مدعيان دروغين که بگذريم ـ اعمالي مثل ارتباط با ارواح ، تسخير و ارتباط با جن، تله پاتي، طي الارض هيچکدام به خودي خود دليل بر حقانيت فاعل آن نيست. به عبارتي در صورتي که اين امور توسط کسي انجام يابد او نه به قطب و مرشد تبديل مي شود و نه صحبت هاي او و ادعاهايش براي ديگران وظيفه شرعي و اخلاقي ايجاد مي کند. اولياء دين مي گويند: انسان مي تواند با انجام کارهاي مشکل و رياضت هاي سخت، قدرت هاي غيرعادي روح و نفس خود را بازيابد و اصولاً خداوند متعال اين قدرت ها را به نفس انساني عطا کرده است و توانايي انجام اين امور از خواص نفس انساني است و ارتباطي مستقيم با ايمان و تقواي افراد ندارد، تا جائي که گفته اند لازمه ارتباط با اجنه کافر، توهين کردن شخص احضار کننده به دين حق است. به همين جهت ارباب معرفت مکاشفه را به دو نوع رحماني و شيطاني تقسيم کرده اند. يعني عامل مکاشفه ممکن است فرشته باشد يا شيطان شيطان. ملاک تشخيص اين دو از همديگر را تعاليم قرآن و سنت معصومين ذکر نموده اند. يعني هرچه درمکاشفه بدست آيد اگر با مضامين و دستورات قرآن و روايات معصومين همخواني دارد "مکاشفه رباني " است در غير اين صورت دست شيطان صحنه گردان نمايش بوده است. بنابراين حتي اگر ثابت شود مکاشفه رحماني بوده است نه فقط سخنان او در حق ديگران حجت نيست بلکه دليل بر اين که صاحبش مربي کامل شده هم نمي باشد.
* پرداختن به پرسشي ديگر در اينجا لازم است؛ که فرق عارفان حقيقي با صاحبان اعمال غير عادي (مثل مرتاضان) چيست؟ پاسخ را در قالب تمثيلي چنين گفته اند «اگر کسي در کويري بي آب، براي يافتن آب به حفر زمين بپردازد و بعد از تلاش پي گير، به چند سکه طلا دست يابد هرچند طلا ذي قيمت است، اما او نبايد فراموش کند به دنبال آب و اين منبع حيات بوده است و در اين بيابان چند سکه طلا، مشکل تشنگي او را بر طرف نمي کند. او موقتاً خوشحال مي شود اما اگر دست از ادامه کار بکشد در واقع دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگي هلاک شود، اما اگر حفر را ادامه دهد هم به آب مي رسد و هم طلا را دارد. بزرگان دين فرموده اند: دست يافتن به اين قدرت ها براي اولياء دين «نقل و نبات» راه است که خداوند به دوستانش عطا مي کند و آن هم در مواردي که مصلحتي بر اعطاء اين قدرت وجود داشته باشد. دست يافتن به اين قدرت ها، فطرت تشنه بشر را سيراب نمي کند و اين فطرت بايد به اصل خود برگردد. فراتر از آب، سراب است که اثر حقيقي ندارد. آنچه هدف سالک حقيقي است «تحصيل روح تعبد و رسيدن به مقام زلال بندگي » است نه رسيدن به قدرت هاي ويژه. راه رسيدن به بندگي حقيقي خداوند، «شريعت» است. به عبارت دقيق تر «شريعت، طريقتِ حقيقت است» و «قرآن و عرفان و برهان» همه يک حقيقتند.
ابن عربي مي گويد: «هر که از شريعت فاصله بگيرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد به چيزي از حقيقت دست نخواهد يافت!... چرا که حقيقت عين شريعت است. شريعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقيقت». (فصوص ج1 35)
به ابو سعيد ابي الخير گفته شد: فلان کس بر روي آب راه مي رود. پاسخ گفت: «سهل است، «قورباغه» نيز روي آب راه مي رود. گفتند: «فلان کس در هوا مي پرد» جواب داد: «مگس نيز بر هوا مي پرد». گفتند: »فلان کس در يک لحظه از شهري به شهري مي رود». جواب داد: «شيطان نيز در يک نفس از مشرق به مغرب مي رود. اين چيزها قيمتي ندارند. مرد آن است که ميان مردم زندگي کند و با آن ها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگيرد و با ديگران معاشرت داشته باشد و يک لحظه از خداي خود غافل نباشد». (نفحات الانس، عبدالرحمن جامي، ص 305)
آخر سخن اين که قدرت هاي غير عادي به خودي خود نه نشان عرفان است و نه ضد عرفان تلقي مي شود.
نقل شده در زمان امام صادق(ع) شخصي مدعي بود که قادر است از اشيايي که ديگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمي و تفريح از راه هاي مختلف وي را امتحان کردند. آن فرد بر خلاف انتظار حاضرين به خوبي از پس امتحانات برآمد، تا اينکه امام صادق(ع) سر رسيد، اوضاع را جويا شد، جريان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسيد؛ در دست من چه چيزي است؟ او بعد از لحظاتي تامل و فکر، با حالت تحير و تعجب به امام خيره شد. امام پرسيد چرا جواب نمي دهي؟ گفت جواب را مي دانم ولي در تعجبم شما از کجا آن را آورده ايد.
آن شخص ادامه داد: در تمام کره زمين همه چيز مسير طبيعي خود را مي گذراند فقط در يک جزيره مرغي دو تا تخم گذاشته که يکي از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست بايد همان تخم باشد. حضرت تصديق کردند. امام از او پرسيد چگونه به اينجا رسيدي؟ جواب داد: «با مخالفت با هواي نفس»، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم. امام فرمود؛ مگر قرار نبود با هواي نفست مخالفت کني؟ طبق عهد خودت الان بايد مسلمان شوي، چون دوست نداري مسلمان شوي. زمينه فراهم بود، هم به قدرت معنوي امام پي برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخي نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غيبي خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود «قبلاً که مسلمان نبودم اين قدرت را داشتم الان که خدا را پذيرفتم قدرتم را از دست داده ام! اين چه ديني است؟» امام فرمود تاکنون متحمل زحمتي شده بودي و خداوند در همين عالم مزد زحمت تو را مي داد و بعد از دريافت مزد، طلبي از خدا نداشتي چون با خدا بيگانه بودي و از الان آنچه عمل مي کني خداوند براي آن جايي که به آن نيازمندي ذخيره ميکند و آنچه که قبلاً داشتي براي نيل به سعادت ابدي، سودي به تو نمي رساند. ( مصباح يزدي، محمد تقي؛کشف و کرامت / نرم افزار عرفان)

پاسخ دهید

3 نظر

manicure  ۱۳۹۶/۰۱/۱۹ - ۱۸:۱۳:۵۵

Appreciate the recommendation. Will try it out.

manicure  ۱۳۹۶/۰۲/۱۳ - ۲۳:۴۹:۰۰

Hey there! I've been following your website for some time now and finally got the bravery to go ahead and give you a shout out from Kingwood Tx! Just wanted to mention keep up the good work!

craneqyfpaccxzw.snack.ws  ۱۳۹۶/۰۵/۱۰ - ۱۲:۲۷:۰۶

My coder is trying to persuade me to move to .net from PHP. I have always disliked the idea because of the costs. But he's tryiong none the less. I've been using Movable-type on numerous websites for about a year and am anxious about switching to another platform. I have heard good things about blogengine.net. Is there a way I can transfer all my wordpress posts into it? Any help would be greatly appreciated!