تبلیغات

عوامل پيدايش معنويت هاي نوظهور

عوامل پيدايش معنويت هاي نوظهور

 «عوامل پيدايش معنويت هاي نوظهور»

> 1. شيدايي فطري
همه انسان‌ها فطرتي الاهي دارند كه همواره آنها را به سوي خداوند فرامي خواند و اين صدايي است كه هيچ گاه خاموش نمي شود و نوري است كه فروغ آن افول نمي كند و لاتبديل لخلق الله . فطرت همان بعد ملكوتي و روحاني انسان است كه در عالم الست و در محضر ربوبي بوده و او را به روشني شناخته است. چنانكه عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) مي‌پرسد: كدام فطرت است كه آيه شريفه فطرة الله التي فطر الناس عليها از آن ياد كرده است؟ امام فرمود: اسلام است كه وقتي خداوند از بشر بر توحيد خويش پيمان مي‌گرفت به مؤمن و كافر فرمود: ألست بربكم. 1
ابن مسكان مي‌گويد از امام صادق(ع) پرسيدم گواهي گرفتن كه در آيه و إذ أخذ ربك من بني آدم من ذريتهم فأشهدهم علي أنفسهم ألست بربكم قالوا بلي... آمده آيا ديدن حقيقي بوده است؟ فرمود: آري، اما مردم آن را از ياد برده‌اند. ولي اصل آن معرفت را از دست ندادند، و به زودي به ياد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست مي‌رفت هيچ كس نمي‌فهميد كه خالق و روزي دهنده‌اش كيست. 2
فطرت لايه‌اي از وجود انسان و شأني از هستي اوست كه در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شكوه و كمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و ساير كمالات اسمائي و جلوه‌هاي صفات عالي الاهي است. از اين جهت گرايش‌هايي از جان آدمي سر بركشيده و او را به سوي سرچشمة‌ بيكران هستي و كمال هدايت مي‌كند. با اين سرماية معنوي دروني و تكيه بر فطرت و دنبال كردن كشش‌ها و خواست‌هاي فطري مي‌توان به اصل هستي و زيبايي و عشق و كمال رسيد. كسي كه كتاب فطرت را مطالعه كند به خدا مي‌رسد و فطرت هادي دروني و دعوت رساي خداست كه از درون هر انسان برخاسته، او را به مقصد حقيقي و اصل خويش فرامي‌خواند. طبيعت انسان اما همين تن مادي است كه بيشتر مردم خود را با آن اشتباه مي‌گيرند و فراموش مي‌كنند كه در حقيقت روح‌اند و هويت اصيل‌شان منوط به فطرت و بعد ملكوتي‌ وجودشان است.
اگر مردم فطرت الاهي خويش را در نظر نگيرند و مقتضيات آن را با مقتضيات طبيعت از هم باز نشناسند، از هدايت‌هاي فطري محروم و در تمنيات طبيعي گرفتار مي‌شوند.3 در اين صورت فريفتة اموري خواهند شد كه مطلوب حقيقي و مورد تمناي فطرت نيست. البته هدايت فطري و دعوت الاهي كه نور او در وجود ماست هيچ گاه خاموش نمي‌شود؛ ولي كساني كه از پس حجاب طبيعت آن را مي‌شنوند و مي‌بينند، از ملاقات با حقيقت ناب محروم شده، از كژراهة تمناهاي طبيعي براي تحقق خواسته‌هاي فطري مي‌كوشند و خود فريبي معنوي از همين جا آغاز مي‌شود. در اين وضعيت انسان در پي خواسته‌هاي طبيعي مي‌رود و مي‌پندارد كه حقيقت و معنويت را خواهد يافت. يا خواسته‌ها مادي و عادي خود را معنويت و مصداق راستين نياز فطري خويش مي‌انگارد.
معنويت‌هاي نو ظهور در راستاي تمناي فطري انسان هستند ولي پاسخي مسخ شده به آن مي‌دهند. فطرت شيفتة عاشق شدن و دل بستن است اما معنويت‌هاي نوظهور نظير اشو و كوئيلو عشقي هوسناك و شهوت آلود را پيشنهاد مي‌كنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت و شكوه و جلال و تجربة هيبت و خشيت در برابر آن است اما مرلين منسون پاسخ آن را با كليپ‌ها و موسيقي هول ناك بلك متال مي‌دهد. ما شيداي پرستيدن هستيم ولي سايبابا خود را خداي پرستيدني و خالق هستي معرفي مي‌كند.
2. بن بست فلسفة مدرن
از حدود چهارصد سال پيش در مغرب زمين انديشه‌اي پيدا شد كه بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ايده توانايي بشر در تأمين سعادت و بي نيازي از دين و تعاليم مقدس بود. انسان دورة رنسانس پنداشت كه با سه شعار عقل ، طبيعت و پيشرفت مي‌تواند بهشت موعود را در زمين بنا كند.4و فرياد استغنا از دين و معنويات و خداوند را در زمين طنين افكن سازد. اما با گذشت چند قرن و وضعيت فلاكت بار زمين در قرن بيستم و پس از دوجنگ ويران گر جهاني و آسيب‌هاي گسترده محيط زيست به واسطة تكنولوژي و رشد دانش بشري در سه شعار عصر روشنگري ترديد جدي پديد آمد، آيا عقل براي فهم هر آنچه كه به سعادت بشر مي‌انجامد كافي است؟ آيا طبيعت تنها حقيقت هستي است و جهاني فراتر از آن وجود ندارد؟ و آيا پيشرفت علمي و مادي مي‌تواند به خوشبختي و كاميابي بشر منجر شود؟
اين ترديدها مرحلة نويني را براي تمدن كنوني بشر ايجاد كرده كه آن را دورة پست مدرن مي‌نامند. در اين دوران مرز ميان مدرن و كهن كمرنگ شده و بشر درمان ناكامي‌ها و جبران شكست‌هاي خود را در ميراث كهن بشري از جمله معنويات مي‌جويد. شكست علم، تكنولوژي، اصالت عقل دنيا انديش، طبيعت گرايي افراطي و نفي ماورا زمينه ساز رويش و پيدايش فرقه‌هاي نوظهور معنويت گرا بوده است. معنويت‌هاي نوظهور مي‌كوشند عالم غيب و فرا طبيعت را با راه‌هايي مرموز و سحر آميز و غير عقلاني جستجو كنند. اكنكار مصداق بارز اين نو نگرش به عالم است كه با طرح ايدة سفر روح به عوالم بالا از طبيعت فرا رفته و با راه‌هايي كه پيشنهاد مي‌كند عقل را با شيوه‌هاي ديگري جايگزين كرده است و مي‌خواهد به جاي پيشرفت در زمين، تعالي و عروج روح را به انسان معاصر پيشنهاد كند.5
3. بحران‌هاي رواني و اجتماعي
در دهه‌هاي آخر قرن بيستم بحران‌هاي رواني و اجتماعي به طور گسترده اي دامنگير بشر شد. در اين شرايط راهي جز بازگشت به معنويت و ياد خداوند وجود نداشت. كساني مثل ويكتور فرانكل نشان دادند كه با معنويات مي‌توان از شدت اين بحران‌ها كاست و به سطوح قابل تحملي از رنج رواني رسيد.6 معنويات مي‌توانستند فرصتي به بشر دهند كه از مشكلات و تعارضاتي كه زندگي امروزين برايشان به بار آورده بود، فاصله بگيرند و فارغ شوند و به درون خود پناه ببرند و جهاني ديگر را تجربه كنند.
فشار شديد مدل زندگي مدرن و نياز به فاصله گرفتن از آن عاملي براي روي آوري انسان معاصر به معنويات و جستجوي بينشي ديگر نسبت به خود، زندگي و هستي بود. كه سرانجام به شكل‌گيري فرقه‌هاي رنگانگ و گوناگون معنويت گرا منجر شد.
معنويت‌هاي نوظهور با ارائة مديتيشن‌هاي گوناگون دقايقي متفاوت را در زندگي انسان مدرن ايجاد مي‌كنند؛ ساعاتي كه شخص مي‌تواند در خود فرورود، از انديشه‌هاي روز مره بيرون بيايد و به امور ديگري مثل روح، جهان نامرئي، دنياي درون، صور خداوند و صورت‌هاي ديگر واقعيت! بينديشد. انديشه‌هاي كارلوس كاستاندا به وضوح انسان را از واقعيت به دنياي وهم مي‌برد و با اين تز كه بايد صورت ديگر واقعيت را تجربه كرد به گياهان توهم‌زا و مخدر رو مي‌آورد.7
4. تماميت خواهي حاكميت در سياست جهاني
در روزگار ما كه كانون‌هاي وابسته به سرمايه داري ترجيح مي‌دهند انسان‌ها به خود نيايند تا هواي عزت و شرافت بر دل‌شان بوزد، به انحراف طبيعت گرايانة بشر دامن زده، مي‌كوشند تا راه طبيعت را بسان راه فطرت بيارايند و با هزاران فرقه‌اي كه به نام معنويت و عرفان ساخته و پرداخته‌اند انسان را به حيرت و رنجي مضاعف فروكشند و اين ظلم مضاعف و پنهاني است كه به لباس مكر و نيرنگ درآمده و زنجير استضعاف و بردگي را در پوششي از حرير معنويت و اطلس عرفان به دست و پاي انسان معاصر مي‌آويزد.
در دهه 1960، جنبش‌هاي دانشجويي تمام اروپا وآمريكا را فرا گرفت. در اين جنبش‌ها جواناني كه با ارزش‌هاي سرمايه داري و نظام تمدن مدرن راضي نشده احساس سرخوردگي و ناكامي مي‌كردند، دست به شورش‌هاي خياباني زدند، در گيرودار همين جنبش‌ها بود كه معنويت‌هاي نوظهور جوانه زد، و مفاهيمي نظير عشق، تجربه جهان نامرئي، شيطان، ماري جوانا، ال اس دي و غيره وارد فرهنگ جوانان غربي شد.8 در همان سال‌ها مراكز تحقيقاتي نظير مؤسسة تاويستاك در انگلستان و باشگاه پژوهشي روم9 توانستند گروهي همانند بيتل‌ها را طراحي كنند كه بعدها صدها نمونه از آن براي سرگرم كردن مردم جهان از گوشه كنار سربرآورد.
تمدن جديد در قرن بيستم وضعيت بسيار ناپايداري را تجربه كرد و طراحان تمدن و نيروهاي سلطه‌گر آن تصميم گرفتند كه نقطة ضعف سلطه‌گري خود را كه روي خرابه‌هاي معنويت و دين بنا شده بود،‌ به نقطة قوت خود تبديل كنند. پس به اين نتيجه رسيدند كه از معنويت در جهت ترميم و تقويت استيلاي خود بهره‌برداري كنند. براي دست يابي به اين هدف، معنويت ويژگي‌هاي بسيار مناسبي داشت.10 نخست اينكه ابزار جذابي بود كه گويي اقبال عمومي هم با آن موافق مي‌شد و دوم اينكه شامل موضوعاتي بود كه تمام ابناي بشر در طول تاريخ و عرض جغرافيا به آن دلبستگي داشتند و مي‌توانست زمينه‌ساز مقبوليت سلطه‌اي فرافرهنگي و جهاني باشد.
اين راهكار تازه ويژگي جالب سومي هم داشت و آن اينكه در قياس با گذشتة معنويت ستيز تمدن غرب، تحول و تنوع رضايت بخشي را براي اهالي تمدن غرب ايجاد مي‌كرد؛ از اين رو به فكر طراحي جريان‌ها و فرقه‌هاي معنويت‌گرايي افتادند كه در گستره‌اي وسيع و تنوعي جذاب، مردم را براي مدت زيادي سرگرم سازد. پايه‌هاي اساسي تحكيم و تداوم سلطه‌گري اين است كه سلطه‌گران برنامه‌هاي مناسب و مؤثري را براي سرگرم سازي سلطه‌پذيران ترتيب دهند، به طوري كه احساس كنند وضعيت سلطه، مطلوب، رضايت‌بخش و قابل تحمل است. اگر سلطه‌گران بتوانند احساس خوبي براي سلطه‌پذيران ايجاد كنند در حقيقت اقتدار خود را تثبيت و پايدار كرده‌اند.
5. تحقيقات تازه در علوم روان شناسي و فرا روانشناسي
در شاخه‌هاي مختلف روانشناسي به ويژه روانشناسي فيزيولوژيك پديده‌هايي مثل مديتيشن، ريلكسيشن، شادي و ساير مفاهيمي كه معنويت‌هاي نوظهور روي آن تأكيد دارند، مورد مطالعه قرار گرفته و شواهد علمي براي تأييد آنها پيدا شده است. محققان نظير والتر ب. كانن و هربرت‌بنسن كه به تحقيق روي اين موضوعات پرداخته‌اند نشان مي‌دهند كه مديتيشن آثار مثبتي در جسم و روان انسان دارد و مجموعه ‌آن‌ها را زير عنوان عكس‌العمل ريلاكسيشن معرفي كرده است. پيامد‌هاي مطلوب مديتيشن عبارت است از:
كاهش ضربان قلب و فشار خون شرياني، كاهش تعداد حركات تنفسي و سوخت‌و‌ساز سلولي و لاكتات (ضايعات سوخت و ساز سلولي) در خون، كاهش فعاليت سيستم عصبي سمپاتيك و افزايش فعاليت پاراسمپاتيك و افزايش امواج آلفا از مغز و كاهش تنش عضلاني. و صدها تحقيق ميداني و آزمايشگاهي ديگر كه همه و همه در صدد نشان دادن كارايي‌ها و پيامدهاي مثبت تمرينات، برنامه‌ها و ارزش‌هاي نظير عشق، آرامش، تخيل مثبت و... هستند كه معنويت‌هاي نوظهور تعليم مي‌دهند.11
اما علوم فراروانشناسي كه مطالعة پديده‌هاي فرا رواني مثل هيپنوتيزم، روشن بيني،‌هاله بيني، پيش‌گويي و... مي‌پردازد و با تحقيقات سخت تجربي و ايجاد شرايط كنترل شده آزمايشگاهي به اثبات رسيده اند. دست يابي به نيروهاي خارق العاده كه در درون انسان نهفته و راه‌هاي فعال كردن آنها در معنويت‌هاي نوظهور به طور چشم گيري وجود دارد و علوم فراروانشناسي پشتيباني علمي و توجيح تجربي آنها را به عهده گرفته است.12 و به اين ترتيب عامل شكل گيري و زمينه ساز ترويج جريان‌هاي معنويت گراي نوپديد شده است. البته شايسته ذكر است كه اين تحقيقات با پشتيباني كانون‌هاي سرمايه داري صورت مي‌گيرد و اين عامل در حقيقت ذيل عامل سياسي قابل بررسي و تحليل است.
در اين جا به يكي ديگر از زمينه‌هاي علمي توجيح گر معنويت‌هاي نوظهور بايد اشاره كنيم و آن مطالعات فيزيك نوين است. پس از نظريه كوآنتوم نگرش علم فيزيك به ماده و جهان تغيير كرد، تا پيش از آن جهان از ذرات ريز مادي تشكيل شده بود كه تا جايي قابل تجزيه بودند و از آن پس به ذرات بنيادين مي‌رسيدند. كه ديگر قابل تجزيه نبود اما مشاهداتي كه به طرح نظريه كوآنتوم انجاميد و مشاهدات بعد از آن ذرات بنيادين را بي معنا كرد و جرياني از امواج انرژي را به جاي آن معرفي كرد. از نگاه فيزيك نوين يا فيزيك بعد از كوآنتوم جهان سراسر انرژي است و هر چيزي از انرژي سيال و نيروي جاري در طبيعت ساخته شده، در حقيقت انرژي صورت و حالت ديگري از ماده است. هر چيز از ذرات ريز و سخت تشكيل نشده بلكه از بسته‌هاي انرژي تشكيل شده است.13 كساني مثل لي هنگجي بنيان گذار فالون دافا و نيز وين داير نويسنده مشهور به نظريات فيزك مدرن صريحاً استناد كرده و ديگران نيز از محتوا و نتايج آن استفاده كرده مي‌كنند.14

«شاخص‌ها و ويژگي‌هاي معنويت‌هاي نوظهور»
1. التيام موج‌هاي رواني
انسان امروز در زندان تنهايي، گستگي پيوندها، فشارهاي رواني، اضطراب‌ها، افسردگي‌ها و پوچي و بي معنايي گرفتار است. معنويت‌هاي نوظهور صرفا براي حل اين مشكلات به عرصة حيات بشري وارد شده است. اشو مي‌كوشد تا به پيوندهاي كوتاه مدت و نا پايدار كه افسردگي و پوچي را بر روح و روان مستولي مي‌كند، معنا دهد. او مي‌گويد كه عشق حقيقتا همين است نا پايدار و گذرا و هنگامي كه مي‌رود رفتنش را بپذير، گل حقيقي مي‌رويد، شكوفه مي‌دهد و مي‌پژمرد، اما گل مصنوعي هميشه همان‌طور مي‌ماند. بگذاريد عشق زنده باشد و اگر پژمرد سراغ شكوفه ديگري برويد كه در حال رويش و زندگي است.15 كوئيلو نيز مي‌گويد معشوق مي‌رود و اين عشق است كه مي‌ماند مهم نيست با چه كسي خود عشق مهم است و به زندگي معنا مي‌دهد.16
2. ناتواني از ايجاد تحول در زندگي
ناتواني از ايجاد تحول و بسندگي به حداقل تغييرات خاموش در فرد از ويژگي‌هاي اين موج است. ماهاريشي ماهش بنيان گذار تي.ام. (مدتيشن متعالي) مي‌گويد شمانمي توانيد ديگران را تغيير دهيد يا جهان را عوض كنيد،17 اما مي‌توانيد خود را تغيير دهيد. پس موضع و ديدگاه خود را عوض كنيد و بدي‌ها را از نو نگاه كنيد، زيبا ببينيد، خوب بنگريد، همه چيز قابل تحمل و خواستني مي‌شود. همه تغييرات شگفت انگيز و تحول خلاقي كه روي آن تأكيد مي‌شود چيزي جز تغييراتي در بينش و نگرش نيست. البته اين مطلب تا جايي درست است ولي قدرت انسان در تغيير محيط را نديده گرفته و انسان را عاجز مي‌انگارد و ناتوان مي‌سازد.
معنويت‌هاي نوظهور در متن همين نظام تمدني به كار مي‌آيد و راه ديگري را به انسان نشان نمي دهد. اين معنويت‌ها تنها افراد را براي تحمل همين وضع موجود زندگي آماده مي‌كنند و سطح آمادگي او را براي زيستن در چارچوب تمدن كنوني با همه آسيب‌ها و كژي‌ها و كاستي‌هايش افزايش مي‌دهند.
3. ستم پذيري
معنويت‌هاي نوظهور مردم را سر به زير و سيلي پذير بارمي آورد و روحية عزت و آزادگي را در قلب‌ها مي‌ميراند. اين معنويت‌ها مي‌كوشند مردم را تسليم نظم موجود و مطيع قدرت‌هاي حاكم گردانند و سكوت در برابر ستم را به آنها مي‌آموزند و به عنوان يك ارزش اخلاقي و معنوي تعليم مي‌دهند. در فالون دافا اعتقاد براين است كه هر كس كه مورد ظلم واقع مي‌شود، در حال تصفية روحاني و جبران ظلمي است كه در زندگي پيشين بر ديگري رواداشته است.18 كسي كه به ياري مظلوم مي‌رود در حقيقت تزكيه او را با مشكل مواجه ساخته است. در انديشه‌هاي دالايي هر كسي بدي و ظلم مي‌كند، خود بيش از همه از درون رنج مي‌برد و آزرده مي‌شود19 در نتيجه نيازي نيست كه با او مقابله شود. رنج دروني برايش كافي است و او را به حال خود بايد گذاشت. با اين استدلال او با اعدام جنايتكار پليدي همانند صدام مخالفت مي‌كند. و با چشم فروبستن بر ظلم‌هاي دردناك اشغالگران قدس، به آن سرزمين سفر كرده با آنها دست دوستي مي‌دهد.
4. اسراف ميراث معنوي انسان
در معنويات صحبت از شادي، معنا، زندگي، عشق، خدا، آرامش، روح و... است اما هيچ كدام به معناي حقيقي و عظيمي كه دارند نمي رسند. اين معاني سحطي و حد اقلي كه معنويت‌هاي نوظهور ارائه مي‌دهند، به راستي اسراف در ميراث معنوي بشر است. عشقي كه پائولو كوئيليو معرفي مي‌كنند و در توضيح آن به شرح فرازهايي از رسالة پولس قديس مي‌پردازد20 عشق مقدسي كه در مسحيت مطرح بوده نيست. عشقي پاك مسيحي كه حتي در روابط مقدس زناشويي نيز به افراط رفته و آن را ممنوع مي‌داند، كجا و عشق روسپي گرايانة كوئيليو در رمان‌هاي ورونيكا و زهير كجا؟ سرور عرفان كجا و سرخوشي دالايي لاما كجا؟ نفس مطمئنة قرآن كجا و ريلكسيشن ماهاريشي كجا؟ عشق مقدس الذين آمنوا اشد حبا لله كجا و عشق مبتذل اشو كجا؟
از دالايي لاما، رهبر بوداييان تبت، مي‌پرسند بزرگ ترين آرزوي شما چيست؟ پاسخ مي‌دهد، خوراكي خوب و خوابي خوش.21 اين سخن او براي اين است كه آرامش و شادي در بي آرزويي است. و بي‌آرزويي او به از دست دادن همت بلند منجر شده است. و نتوانسته وارستگي را با بلند همتي جمع كند. به راستي اگر گوهرهاي گرانبهاي معنوي بشر اين طور تباه شود و در بين مردم اين گونه مسخ شده جابيفتد، چگونه مي‌توان دوباره آنها را به انسان باز گرداند.
5. پلوراليسم مخاطب گرايانه
اكنكار، فالون دافا، تي.ام كارها، همه و همه خود را فرار از اديان و جامع آن‌ها معرفي مي‌كنند، ما اك مسيحي، اك يهودي، اك بودايي و اك مسلمان داريم. فرقة رام الله در ايران در مورد حضرت مسيح مي‌گويد: مسيح به معراج رفت ولي عيسا به صليب كشيده شد و در توجيه اين سخن نغز مي‌گويد: مخاطبان من هم مسلمان‌اند و هم مسيحي و من بايد به گونه اي سخن بگويم كه همه را جذب كنم.
افرادي نظير اشو و كوئيليو از كتب عرفاني اسلامي حتي قرآن، از عهد جديد و عهد عتيق از تائوته چينگ كتاب مقدس تائوئيست‌ها از متون مقدس بودايي و غيره استفاده مي‌كنند. معنويت‌هاي نوظهور در صدد ايجاد ديني جهاني‌اند و از اين رهگذر در ايجاد ابرفرهنگ جهاني براي تكميل پروژة جهاني‌سازي نظام سلطه نقش جدي ايفا مي‌كنند. در معنويت‌هاي نوظهور حقيقت مهم نيست، بلكه كارآيي مهم است و در اين صورت اهميت ندارد كه كدام دين و آيين معنوي كامل‌تر و درست‌تر است، بلكه هر كدام كه تو را آرام مي‌كند مي‌تواند دين تو باشد. دالايي لاما مي‌گويد ممكن است كسي با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و ديگري با انكار خدا هر كدام بايد داروي مورد نياز خود را انتخاب كنند.22

«شاكله اصلي»
ماهيت و شاكله نو معنويت گرايي و عرفان هاي نوظهور بر پايه سه عنصر اساسي مترتب است كه عبارتند از:
1) عدم اعتقاد به خداوند يكتا.
2) فاقد شريعت وحياني و آسماني.
3) عدم اعتقاد به قيامت و جهان ديگر.

«عرفان اسلامي»
برخي از شاخصه هاي عرفان اسلامي عبارتند از: توحيد و خدا محوري، صراحت بيان و اجتناب از ابهام گوي، مطابقت با فطرت، عدم مخالفت با شريعت، محبت به انسانها و همه آفريده ها، مرگ انديشي، زيبا ديدن همه چيز و ناشناخته بودن.( در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي كاذب/ص129). براي طولاني نشدن مطلب برخي از آنان را تبين مي كنيم:
1. عارف حقيقي كسي است كه محور تعلقات او را خدا تشكيل مي دهد. هيچ چيز غير از خدا توجه او را به خود جلب نمي كند و جز خدا،‌به چيز ديگري دل نمي بندد. در درل عارف اين است
نيست در لوح دلم جز الف قامت يار- چه كنم حرف ديگر ياد نداد استادم
البته او وظايف، اجتماعي، همسري و پدر فرزندي را با نهايت لطافت و دقت انجام مي دهد، و از آنها غافل نيست، زيرا اين هم جز عرفان و دين اوست. اما در اين فرقهاي جديد به جاي خدا محوري، تأكيد بيش از اندازه بر پيروي از استاد است. به عنوان مثال، در عرفان اكنكار به جاي توسل به خدا براي حل مشكلات، بايد به پير يا ماهانتا كه رهبري اكنكار را بر عهده دارد متوسل شد. (در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي كاذب/ص270). در بعضي از اين ديدگاه ها همه چيز حتي خلق يك رخ داد را بر مدار تلقين و فكر مثبت مي دانند، نه خدا. به عنوان نمونه ژوز مورفي در كتاب قدرت فكر ص15 چنين مي پندارد كه، صرف اعتقاد و باور ذهني است كه اثر مي گذارد. خدا در اين ديدگاه مطرح نيست فقط باور است كه اثر مي گذارد. به نظر مي رسد در نگاه اين افراد با وجود ذهن انسان نيازي به خدا نيست.
2. عرفان اسلامي مطابقت با فطرت انساني است. خدا جويي، خداشناسي و خداپرستي امري است كه از نهاد و فطرت انسان بر مي خيزد. بنابراين راهي كه ما را به اين هدف مي رساند بر خلاف فطرت انساني نخواهد بود. رمز پايداري دين الهي اين است كه با فطرت انساني مطابقت دارد، و از آنجا كه فطرت و طبيعت بشر امري ثايت است، دين و برنامه اي هم كه بر اساس فطرت انساني طراحي شده باشد، مي تواند همواره پايدار باشد. دين مي گويد: خوراك پاك و پاكيزه بخوريد و از خوراك آلوده پرهيز كنيد، به ديگران- خصوصاً والدين و بستگان نيكي كنيد، ستم نكنيد، ستم پذير نباشيد، مردم آزاري نكنيد، منافق و دورو نباشيد و صفا و خلوص داشته باشيد و مسائلي از اين دست كه همه مطابق فطرت آدمي است.( در امدي بر عرفان اسلامي/ ص138).
3. عرفان اسلامي شريعت محور است. به عبارتي راه رسيدن به خداوند از طريق همين احكام شرعي و فروعات فقهي مي گذرد.
شهيد مطهري در اين مورد مي فرمايند: عرفاي اسلامي هرگز مدعي نيستند كه سخني ماوراء اسلام دارند، و از چنين نسبتي سخت تبري مي‏جويند. برعكس، آنها مدعي هستند كه حقايق اسلامي را بهتر از ديگران كشف كرده‏اند و مسلمان واقعي آنها مي‏باشند. عرفا چه در بخش عملي و چه در بخش نظري همواره به كتاب و سنت و سيره نبوي و ائمه و اكابر صحابه استناد مي‏كنند.
ابن عربي -كه در عرفان اسلامي جايگاه رفيعي دارد- دراين باره مي گويد: بدان كه من در مكر الاهي و چگونگي در امان ماندن از اين مكر دقت كردم، چاره اي به نظرم نرسيد جز آنكه بايد دست به دامن شريعت زد؛ بنابراين اگر خداوند كسي را بخواهد به سوي خير و سعادت هدايت كند و از گرفتاريهاي مكر در امان بدارد، كاري ميكند كه او هيچگاه ميزان شريعت را از دست نگذارد... هيچ بندهاي نبايد از اين ميزان غفلت كند... هركه بخواهد از مكر حق ايمن بماند، بايد ميزان شريعت را از دست ندهد؛ ميزاني كه آن را از پيامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دريافت كند آن يافته ها را در اين ميزان بگذارد؛ اگر با ميزان شرع پذيرفته شد آن را داشته باشد و گرنه تركش كند.
ابن عربي سفارش ميكند كه حتي بايد دريافت هاي غيبي و الهامات معنوي را نيز با ميزان شريعت سنجيد. او ميگويد: اهل اللّه در اين مورد اختلاف ندارند. بسياري از بزرگان حوزه كشف و شهود گرفتار آشفتگي شده، از نظر تشخيص حالات خود دچار پيچيدگيهاي مكر ميگردند و لذا بايد ميزان شريعت را از دست نگذارند.
ابن عربي حتي پا را فراتر گذاشته مي گويد:”. حقيقت عين شريعت است وي تصريح مي كند: هر كه از شريعت فاصله بگيرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چيزي از حقيقت دست نخواهد يافت!... حقيقت عين شريعت است. شريعت مانند جسم و روح است كه جسمش احكام است و روحش حقيقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبايي دراين باره فرموده اند:
اين كه از بعضي شنيده شده است كه ميگويند سالك پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه، تكليف از او ساقط ميگردد، سخني است كذب و افترايي است بس عظيم؛ زيرا رسول اكرم (ص) با اين كه اشرف موجودات و اكمل خلايق بودند، با اين حال تا آخرين درجات حيات تابع و ملازم احكام الهيه بودند. بنابراين سقوط تكليف به اين معني دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جايگاه شريعت در قلمرو عرفان)
لازم به ذكر است اگر قرار باشد راه رسيدن به خداوند جداي از احكام باشد در آن صورت فلسفه احكام و حكمت اوامر شارع بي جواب خواهد بود.
آيت الله بهجت(ره) در فرمايشي عميق اين مهم را اين گونه ياداور شدند: مگر مي شود راهي براي رسيدن به خداوند باشد و آنرا خداوند از طريق پيامبرانش به مردم نرسانده باشد؟
با تأمل در اين سخن مرحوم آيت الله بهجت كه خود عارفي بزرگ بود، به اين نكته مي توان رسيد كه، ما چون از خالق هستي به وجود آمده ايم و در اين دنيا در حركت به سمت او هستيم، خود خداوند بايد راه رسيدن به آن را براي ما بيان كنند و بس. او كه خالق انسان و هستي است و به همه چيز علم مطلق دارد، نه انسان محدود و ضعيف.

راه مقابله با عرفان هاي کاذب
در مقابل رواج عرفان هاي کاذب ما دو راه در پيش داريم.
1- تبيين عرفان اسلامي و سازماندهي معنويت توحيدي به گونه اي که بتواند در خود انسان هاي اهل معنويت و موحد تربيت کند و عملياتي و داراي آثاري باشد که انسان ها در خويش بيابند و کمال و سعادت خود را حس کنند. عرفان اسلامي به انسان مي آموزد که شما با استفاده از قدرت الهي و رابطه عميق و خالص با خداوند به هر چه بخواهيد مي رسيد و تمام استعدادتان به عنوان خليفه خدا در روي زمين, شکوفا مي شود.
2- نقد عرفان هاي کاذب و تبيين دروغين بودن معنويت ساخته و پرداخته دنياي مدرن مادي و اينکه هرگز اينگونه معنويت راه به جايي نمي برد و توان راهبري انسان به سوي خدا و سعادت جاودان را ندارد و بلکه چيزي جز گمراهي نيست.
------------------
منابع جهت مطالعه بيشتر :
1- در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي كاذب/ احمد حسين شريفي/ناشر صهباي يقين.
2- جريان شناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور/ حميد رضا مظاهري سيف/ ناشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
3- در جستجوي عرفان اسلامي/ آيت الله محمد تقي مصباح يزدي/ موسسه ي آموزش و پژوهشي امام خميني(ره).
4. آفتاب و سايه ها- محمد تقي فعالي.
5. سيري در آفاق ، زندگي ايت الله بهاء الديني - حيدري كاشاني.
6. سايت معنويت نوين.
----------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1. كافي، ج2، ص12.
2. تفسير قمي، ج1، ص248.
3. آيت الله شاهابادي. رشحات البحار، 1360- ص6.
4. لوسي گلدمن، فلسفه روشنگري، ترجمه شيوا كاوياني، مقدمه مترجم ص 19 تا 21 .
5. پائول توئيچل، اكنكار كليد جهان‌هاي اسرار، مترجم: هوشنگ اهرپور، ص15.
6. نك. ويكتور فرانكل، انسان در جستجوي معنا.
7. حميد رضا مظاهري سيف، عرفان سرخ پوستي، مجله پگاه شماره 218.
8. اش‍پ‍ي‍ل‌ ف‍وگ‍ل‌؛ تمدن مغرب زمين، ج 2، ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ح‍م‍دح‍س‍ي‍ن‌ آري‍ا.
9. كميته 300 كانون توطئه‏هاي جهاني، جان كولمن، ترجمه يحيي شمس.
10. جان كولمن، كميتة 300 كانون توطئة جهاني،. حميد رضا مظاهري سيف، تحليل شاخصهاي استكبار آمريكايي ماهنامة رواق انديشه شمارة 35 ـ آبان 83. مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما.
11. نك: هويت، جيمز: ريلا كسيشن و مديتيشن ، ترجمه رضا جماليان.
12. نك: لياواتسن، فوق طبيعت، ترجمه شهريار بحراني و احمد ارزمند.
13. نك: فريتيوف كاپرا، تايوي فيزيك. مترجم: حبيب الله دادفرما.
14. لي هنگجي، شوآن فالون. منتشر نشده. و وين داير، خود مقدس شما.
.15 اشو، پيوند. ترجمه عبدالعلي براتي، ص96و 238 و 122.
16. كنار رود پيدار نشستم و گريستم، ترجمة آرش حجازي.
17. هرولد بلوم فيلد. تي. ام دانش هوشياري خلاق مترجم: بهزاد فرخ سيف.
18. شوآن فالون ص 412.
19. دالايي لاما . كتاب كوچك ژرف انديشي. مترجم: مهرداد انتظاري.ص90. نيز هنر شاد زيستن ص49.
20. عطيه‌ي برتر، ترجمة آيش حجازي.
21. دالايي لاما. زندگي در راهي بهتر. ترجمه فرامرز جواهري نيا.
22. دالايي لاما. كتاب بيداري. مترجم ميترا كيوان مهر. ص7و9و 15.
23. حميدرضا مظاهري سيف، نقد عرفان پست مدرن، فصلنامه كتاب نقد شماره 35.
به نقل از سايت پرسمان.

پاسخ دهید

5 نظر

manicure  ۱۳۹۶/۰۱/۱۸ - ۱۴:۰۷:۰۶

Please let me know if you're looking for a article writer for your site. You have some really great posts and I believe I would be a good asset. If you ever want to take some of the load off, I'd really like to write some articles for your blog in exchange for a link back to mine. Please shoot me an email if interested. Cheers!

manicure  ۱۳۹۶/۰۲/۱۴ - ۱۹:۲۵:۱۷

Asking questions are actually good thing if you are not understanding anything fully, but this piece of writing presents nice understanding even.

annamariefron.blogas.lt  ۱۳۹۶/۰۲/۱۹ - ۰۵:۵۳:۰۹

I'm so happy to read this. This is the kind of manual that needs to be given and not the accidental misinformation that is at the other blogs. Appreciate your sharing this best doc.

How do you get taller in a day?  ۱۳۹۶/۰۴/۲۵ - ۰۳:۱۶:۵۹

It's really a cool and useful piece of information. I'm glad that you shared this useful information with us. Please stay us informed like this. Thank you for sharing.

Do compression socks help with Achilles tendonitis?  ۱۳۹۶/۰۶/۱۳ - ۰۳:۲۰:۵۸

It's going to be end of mine day, however before finish I am reading this great article to increase my experience.